بیدمجنون
بیدمجنون

یک روزعربی ازبازارعبورمی کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد ازبخاری که ازسردیگ بلندمی شدخوشش آمد تکه نانی که داشت برسرآن می گرفت ومی خورد.

هنگام رفتن صاحب دکان گفت:تواز بخاردیگ من استفاده کردی وباید پولش را بپردازی.مردم جمع شدن مردبیچاره که ازهمه جا درمانده بود بهلول رادیدکه از آنجا می گذشت. ازبهلول تقاضای قضاوت کرد. بهلول به آشپزگفت:آیا این مرد از غذای تو خورده است؟آشپزگفت:نه ولی ازبوی آن که استفاده کرده است.بهلول چندسکه نقره ازجیبش بیرون آورد وبه آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت:ای آشپزصدای پول را تحویل بگیر.

آشپز باکمال تحیرگفت: این چه قسم پول دادن است!؟بهلول گفت:مطابق عدالت:((کسی که بوی غذا رابفروشد درعوض باید صدای پول را دریافت کت)).



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







ارسال در تاریخ سه شنبه 23 اسفند 1390 توسط مهدیه
قالب وبلاگ